شاید گفتن و نوشت از زندگی که در ان خاک مرده پرسه می زند برای مخاطبان امروزی توتم جالب نباشد و لی هرچه که باشد حقایقیست که از آن من به عنوان معجزه یاد میکنم
آری معجزه که فقط به دست او اجبات شد
دل تنگم آقا رخصت بده ، شاید برای ساعتی گریه در کنار ضریح ناز شما سیاهی قلبم را خاکستری کند و هوایی پاک برای تنفس دریافت کنم
داشت همه چیز جور میشد انگار بعد از چند سال قراربود نذرم رو بپردازم ولی ...
آخه تا خودشنخواد که نمیشه
من هم هیچ کاری نمیتونم بکنم.
پ.ن
یا ضامن آهو دلم تنگه برات رخصت بده تا به همراه مادرم برای پابوسی خدمت برسیم و من ...
سخت است که حرفت را نفهمند، سختتراین است که حرفت را اشتباهی بفهمند.
حالا میفهمم که خدا چه زجری میکشد وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیدهاند هیچ، اشتباهی هم فهمیدهاند.
مترسک ناز می کند کلاغها فریاد میزنند و من سکوت میکنم....
این مزرعهی زندگی من است
خشک و بینشان
باید سفر کنم/ باید خیال خود را / از خواب سنگواره/ و گیسوان سرزده از شن رها کنم / انگیزه سفر من نفرت نیست/ کسی نگفته : برو/ یکی سروده : بیا