دلم را نذر آمدنت کرده بودم باران
توتم جان!
یک چیز بگویم توتم جان!
دست مرا که گرفتی و بردی زیر آن درخت ِ تنها
در آن گرگومیش
- یادت که میآید؟-
و چاقو دادی
و گفتی
بکن!
و کندم!
پ.ن:
زیبا بودودوست داشتنیمحمد و مینو
زیبا بود
و
دوست داشتنی
محمد و مینو