توتم

با قاطعیت می‌توان توتم را تنها همراه خود در مسیر سخت زندگی بدانم

توتم

با قاطعیت می‌توان توتم را تنها همراه خود در مسیر سخت زندگی بدانم

دلم تنگ است

 

  

دلم تنگ است برای تمام قطره‌های اشکی که زیرباران سربی نگاهت خرجم شد

خواب توتم و معبود

 

توتم جان شاید باور نداشته باشی نمیدانم به اینجا سرمیزنی یا خیر به هر حال می نویسم تا دیگران بدانند که من .... تو هستم  

توتم جان دیشب خوابت را دیدمِ.. 

 خوابی عجیب؛ شکلات آب شده و هیاهویی غیر قابل باور... 

انگار همانطور که تو میگفتی عشق من نسبت به تو رسوای عالم بود و این را فقط من نمی‌دانستم... 

توتم جان امروز باعطری بیدار شدم که در تلخترین روز زندگیم ـ تولد ـ از تو به یادگار گرفتم... 

راستی حتماً این بار از معبود می‌نویسم تا که هر وقت تو هم مثل من از سر دلتنگی به این شبکه مجازی پناه بردی با سرچ ساده معبودت را بخوانی....

نذر کرده‌ام تا واژه‌هایم را زیرباران سکوت تو خیس کنم

 

دلم را نذر آمدنت کرده بودم باران 

 

دلم را نذر آمدنت کرده‌ام باران 

  

توتم ‌جان!   

یک چیز بگویم توتم ‌جان!

دست مرا که گرفتی و بردی زیر آن درخت ِ تنها

در آن گرگ‌ومیش

- یادت که می‌آید؟-

و چاقو دادی

و گفتی

بکن!

و کندم! 

پ.ن:

  • نذر کرده‌ام تا واژه‌هایم را زیرباران سکوت تو خیس کنم  
  • پابوسی رسم وروسومی دارد که مدت‌هاست از یاد برده‌ام 

معجره‌ای که فقط...

 

شاید گفتن و نوشت از زندگی که در ان خاک مرده پرسه می زند برای مخاطبان امروزی  توتم جالب نباشد و لی هرچه که باشد حقایقیست که از آن من  به عنوان معجزه  یاد می‌کنم

آری معجزه که فقط به دست او اجبات شد

دل تنگم آقا رخصت بده ، شاید برای ساعتی گریه در کنار ضریح ناز شما سیاهی قلبم را خاکستری کند و هوایی پاک برای تنفس دریافت کنم

تارخصت نده نمی‌شه

 

 

 

 

 

داشت همه چیز جور می‌شد انگار بعد از چند سال قراربود نذرم رو بپردازم ولی ...

آخه تا خودشنخواد که نمی‌شه

من هم هیچ کاری نمی‌تونم بکنم.

پ.ن

یا ضامن آهو دلم تنگه برات رخصت بده تا به همراه مادرم برای  پابوسی خدمت برسیم و من ...